شنبه

بزرگداشت مصدق

سخن بی پرده باید گفت وقت راز پوشی نیست
اگر دشمن ز بیم نام تو بر خویش می لرزید
و می کوشید تا گرد فراموشی بپاشد روی نام تو
دلم می گیرد از این هم نبردان و ز همراهان
که از خاطر تو را بردند
ندانم من ز روی سهو یا از عمد
تو را و رادمردی تو را بردند از خاطر
تو را شیر بزرگ شرق تو را ای مظهر آزادگی، حتی
به نامی یاد ننمودند
و قلب عاشقانت را به یادی شاد ننمودند
اگر او را همان طاغوت به زندان برد
ابر مرد وطن گر عاقبت در بند زندان مرد
چرا با سوره ی الحمد روانش را به جنت شاد ننمودند
و نامش را پس از آزادی مردم چرا آزاد ننمودند
دریغی نیست
تو یادت همچو خورشید فروزان جاودان ماند
و نامت هزاران سال دیگر نیز هرآزاده باشوق می خواند.
و می داند که در روز مصیبت
همچو کوهی استوار از پا نیفتادی
و در سیل حوادث
سر گران چون کوه اِستادی
ولی آزرده دارم من
و اینک سر زحسرت در گریبان برده دارم من
ولی اندوه من دیری نمی پاید
و ای محبوب من
آن روز می آید
که این مردم
بدانسانی که تو می خواستی
دلشاد می گردند
و از هر بندی به هر نامی که باشد
عاقبت آزاد می گردند
نمی دانی که بعد از تو چه بر ما رفت
و چه گلهای سرخی – بهتر از صد گل – هزاران گل
به روز تیر باران ها
به روی خاک افتادند
چه تختی ها
پس از آنگونه سختی ها
به مردی جان سپردند و به پیش خصم
جوانمردانه اِستادند
تو بودی اُستاد مردی و رادی
تو درس راد مردی را
به مردان یاد می دادی
و ما پویندگان راه تو
تا روز پیروزی و بهروزی
به جان راه تو را
پیوسته می پوئیم
و می گوئیم
گرامی باد نام تو
و نامی باد نام تو
“حمید مصدق”

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر